به دنیااومدن پسملی
برای بدنیااومدنت قراربودکه برم کرج خونه عزیزجون.اماازاونجایی که تو واسه دیدن ماخیلی عجله داشتی بعدازاینکه مامانی دوروزحسابی دل دردداشت وشب دوم دیگه تحمل دردرونداشتم ساعت سه ونیم شب با بابایی و مامان مهین رفتیم بیمارستا زاگرس که واسم مسکن بزنندتاکمی آروم بشم اماهمینکه رفتیم پیش خانم دکتر گفتش که وقت زایمانت شده وبعدازبستری شدن پسرگلم ساعت هفت ونیم صبح پابه جهان هستی گذاشت ایلیای عزیزم آمدنت به دنیای زیبای رنگارنگ که نامش زندگیست مبارک ...
نویسنده :
مامان آزاده
14:01